سفارش تبلیغ
صبا ویژن

nanazi

به خاطرعشق زندگیم.....

روزهای سردتنهایی

گل تقدیم شمامن باخاطرات توزنده خواهم ماند چه غمگین ازاین رفتن وازاین روزه های سردتنهایی شایدباورنکنی ازمن فقط همین کلمات که باشوق به سوی توپرمی کشندباقی می ماندوخودکاری که هیچگاه آخرین حرفهایم رابه تونمی تواند گفت:شایدیک روزوقتی می خواهی احوال مرابپرسی عکسم رادرصفحه سفرکرده ها ببینی شایدکودک گستاخ وبازیگوش باشیطنت سفربی بازگشتم راازدیوارسیمانی کوچه تان بکندوپاره کندتمام دغه دغه ام این است که آیابعدازاین سفرمی توانم همچنان باتوسخن بگویم؟؟آیادستی برای نوشتن ودلی برای تپیدن خواهم داشت؟؟شایدباورنکنی امادوستدارم مدام برات بنویسم بعضی وقت هاکه کلمات راگم می کنم دوستدارم دشت ها؛دریاها؛کوه ها؛جنگل ها؛ستاره هاوهرچی دراین دنیاهست همه وهمه کلمه شوندتابهتربنویسم دوستدارم به حیات کلمه ای نجیب دست یابم تارهگذران غمگین صبحگاهان زیرآفتابی نارس مرازمزمه کنندمی دانم که خسته ای امادوستدارم اجازه دهی کلماتم روبه روت بنشینندونگاهت کننتابه حقیقت این جمله درآیی که می گوید:مراازیادخواهی بردنمی دانم؟؟ولی می دانم ازیادم نخواهی رفت هرگزهرگزبووووس


+ نوشته شده در یکشنبه 91/5/29 ساعت 12:53 عصر توسط soni نظرات ()


نگاه جانسوز

گاهی دلم نمی خواست تورا ببینم اماتودرکنارم بودی وبانفس هایت روزهایم رابازمی کردی؛گاهی دلم نمی خواست تورابخوانم اماتومثل یک ترانه ی زیبا برایم زندگی می کردی؛من درکنارتوبودم بی آنکه شورونوایی داشته باشم؛بی آنکه بدانم توازخورشیدگرمتری؛بی آنکه بدانم توازهمه شعرهایی که ازبرکرده ام شنیدنی تری من درکنارتوبودم امادریغانمی دانستم کجاهستم نمی دانستم ازآسمان وزمین چه می خواهم هرشب دردیوان حافظ دنبال کسی می گشتم که مراتادروازه های قیامت ببردمن انگارمنتظربودم که کسی بیاید که قلبش زادگاه همه گلها باشد وقتی به من نگاه می کردی چشمهایم رامی بستم وقتی درجاده های خاطره غزل خواندی ایستادم وخاموش ماندم مهربانانه آمدی سنگ دلانه رفتی ازشکفتن گفتی ازخزان سرودم ناگهان مه همه جارافراگرفت حرفهایم مرطوب شدوچشمهایت باابرهای مهاجررفتند؛شب آمدوچراغها نیامدندظلمت آمدوچشمهایت نیامدندشب دردلم چنان خیمه زدکه انگارهزاران سال قصداقامت داردکاش نی هاازجدایی من وتوحکایت می کردنداکنون می خواهم دنیا پنجره ای شودومن ازقاب آن به افق نگاه کنم .آنقدردعابخوانم که توبانخستین خورشیدبه خانه ام بیایی اکنون دوستدارم باغ های زمین رادوربزنم آنگاه گلهای تازه ای بیافرینم وتقدیمت کنم..گل تقدیم شماگل تقدیم شما


+ نوشته شده در یکشنبه 91/5/29 ساعت 12:25 عصر توسط soni نظرات ()


شب،سکوت،خاطره

گل تقدیم شمادوباره تنهاشده ام؛دوباره دلم هوای توراکرده است؛خودکارم راازابرپر می کنم وبرایت ازباران می نویسم به یادشبی می افتم که تورامیان شمع هادیدم دوباره می خواهم به سوی توبیایم توراکجامی توان دیددرآوازشباویزها ی عاشق درچشمان یک آهوی مضطرب درشاخه های یک مرجان قرمز درسلام دختربچه ای که تازه نام تورایادگرفته است دلم می خواهدوقتی باغ هابیدارندبرای تونامه بنویسم وتونامه هایم رابخوانی وآنهارابه نشانی همه غریبان جهان بفرستی ای کاش می توانستم تنهاییم رابرای تو معناکنم وازگوشه های افق برایت آوازبخوانم ای کاش می توانستم همیشه ازتوبنویسم می ترسم روزی نتوانم بنویسم ودفترهایم خالی بمانند وحرف های ناگفته ام هرگزبه دنیانیایندمی ترسم نتوانم بنویسم وکسی ادامه ی سرودقلبم رانشنودمی ترسم نتوانم بنویسم وآخرین نامه ام درسکوتی محض بمیردوتازه ترین شعرم به توهدیه نشوددوباره شب؛دوباره طپش این دل بی قرارم؛دوباره سایه ی حره هایم که روی دیوار روبه رومی افتددلم می خواهددیوارهاپنجره شوندومن تورامیان چشم هایم بنشانم دوباره شب؛دوباره تنهایی؛دوباره خودکاری که باهمه ی ابرهای عالم پُرنمی شود...دوباره شب؛دوباره یادت توکه این دل بی قراررابیدار نگه داشته است دوباره شب؛دوباره تنهایی؛دوباره سکوت؛دوباره منویک دنیاخاطره.......گل تقدیم شما


+ نوشته شده در شنبه 91/5/28 ساعت 11:5 عصر توسط soni نظرات ()


انتظارتلخ

منتظرت هستم زیرامی دانم توبه سوی من بازخواهی گشت باهمه قدرت خوداین انتظارتلخ راتحمل خواهم کردزیرا می دانم اگرجسم تومراجعت نکندوروحت به سوی من به سوی عشق ابدی وجاودانش خواهدشتافت قلبی که خاطره ها وخوشی ها ونگاه ها برای ابد درآن مدفون است وباهرضربان خودآنهارانیز به حرکت درمی آوردمنتظرهستم ودرهربهاروهرتابستان؛درهرگوشه وکنار؛انتظارمی کشم تاآن کسانیکه عاقبت دل خودراازتوپس خواهندگرفت کم کم ازتو دورشوندوگردوغبارازخاطرتت کناررودوبه یادمن وگذشته ی من بیفتی وبه یادعهدهاوپیمان هاوشب ها به یادشب های مهتابی درمیان قایق هایی که صدای ضربان قلب های ماباصدای پاروهای قایقرانی پیردرهم می آمیخت ومارابه آینده روشن امیدوار می ساخت انتظار می کشم وبه آنها که لبخندپیروزمندانه ای ازاین جدایی مابرلب می آوردندومی گویم:من هنوز منتظرم زیراروح وجسم اومتعلق به من است من هنوزمنتظرم زیزا چشمان اوبه جزء دیدگان من کسی دیگررانمی بیندمنتظرم چونکه حتی مرگ هم نمی تواند ماراازهم جداکندزیرا همنوزقلب های ماخاطرات گذشته راهمچنان بایک آهنگ موزون می طپددوست داشتن


+ نوشته شده در شنبه 91/5/28 ساعت 10:47 عصر توسط soni نظرات ()


نامه

هنوزبانگ تودرگوش من نشسته که می گفتی غریب عشقم وکلبه ی توست پناهم جزعشق توعشق کسی به سینه نخواهم؛هنوزخانه ی من بوی عطرتوداردهنوزازهرسوبانگ نرم پای تومی آید؛نوای گرم پری چهرگان چوبشنوم ازدورمیان آن همه درگوش من صدای تو آیدسپیده سوزدوآن نامه رابه یادتوبستم به سوگ عشق گریزان خویش اشک فشاندم؛نهادمش به لب وبه روی آن بوسه ای فشاندم بگفتمش برو ای نامه قاصددل من باش بگوبه یارگریزان حکایتی که توداری توزودترازمن ای نامه روی دوست بینی چراحسدنبرم سعادتی که توداری....گل تقدیم شماگل تقدیم شما


+ نوشته شده در جمعه 91/5/27 ساعت 10:43 عصر توسط soni نظرات ()